کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چنین ز دستِ دلم اختیار از آن رفته ست

    که دوستی تو در مغز استخوان رفته ست

    ره از بر تو فراتر نمی توانم برد

    که از بدایت فطرت برین نشان رفته ست

    براتِ عشق چو برنام تست من چه کنم

    که این حواله ز مبدای کن فکان رفته ست

    نه دل نه دیده ز بو بر نمی توانم داشت

    سموم در دل و در دیده گر سنان رفته ست

    به نوک غمزه دلم سفته ای بیا بنگر

    معیّن است که این تیر از آن کمان رفته ست

    بر آتشم منشان دم به دم که دود نفس

    توان شناخت که از حلق ناتوان رفته ست

    بلایِ عشق و دل رفته و شکیبایی

    چنین چه گونه کنم چون قضا چنان رفته ست

    چه فتنه ها که ز من در گذشت و معلومم

    نشد هنوز که برمن چه امتحان رفته ست

    ز خویشتن نتواند ممیّزی بر ساخت

    که صیت عشق نزاری همه جهان رفته ست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha