کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خیال دوست ز من خورد و خواب بازگرفت

    بسوخت وز جگر تشنه آب بازگرفت

    گر اندکی به شراب و سماع میلم بود

    سماع باز ستاند و شراب بازگرفت

    به من بر ید محبت ز ابتدای ازل

    پیام عشق بداد و جواب بازگرفت

    چو مرغ شب نظرم تاب آفتاب نداشت

    و گر نه چند ره از خور نقاب بازگرفت

    نداشت طاقتِ نور تجّلی شب طور

    کلیم از آن ورق اضطراب بازگرفت

    عجب دهنده ی بخشنده یی ست حاتم عشق

    که هر چه داد به کس بر شتاب بازگرفت

    به دامنش نتوان دست زد مگر وقتی

    که آستین به رخ آفتاب بازگرفت

    همای عشق به هر سر که سایه برگسترد

    و گرچه صعوه بود ار عقاب بازگرفت

    خلاف نیست نزاری ز هرچه گیرد باز

    ولی ز دوست نشاید خطاب بازگرفت

    فرو شود به همه حال هرچه دست سخاست

    نثار فیض عمیم از سحاب گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha