حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۵۳: خیال دوست ز من خورد و خواب بازگرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خیال دوست ز من خورد و خواب بازگرفت بسوخت وز جگر تشنه آب بازگرفت گر اندکی به شراب و سماع میلم بود سماع باز ستاند و شراب بازگرفت به من بر ید محبت ز ابتدای ازل پیام عشق بداد و جواب بازگرفت چو مرغ شب نظرم تاب آفتاب نداشت و گر نه چند ره از خور نقاب بازگرفت نداشت طاقتِ نور تجّلی شب طور کلیم از آن ورق اضطراب بازگرفت عجب دهنده ی بخشنده یی ست حاتم عشق که هر چه داد به کس بر شتاب بازگرفت به دامنش نتوان دست زد مگر وقتی که آستین به رخ آفتاب بازگرفت همای عشق به هر سر که سایه برگسترد و گرچه صعوه بود ار عقاب بازگرفت خلاف نیست نزاری ز هرچه گیرد باز ولی ز دوست نشاید خطاب بازگرفت فرو شود به همه حال هرچه دست سخاست نثار فیض عمیم از سحاب گرفت حکیم نزاری قهستانی