کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مرا دلی ست که بر خویشتن بمی‌سوزد

    چنان که جانم از آن سوختن بمی‌سوزد

    درون سینه عجب نیست گر بسوزد دل

    چو از برون تنم پیرهن بمی‌سوزد

    به نامه شرح فراقش نمی توانم داد

    که نوک خامه ز دود سخن بمی‌سوزد

    چنان بسوخته ام در غم جدایی دوست

    که چرخ را دل بر جان من بمی‌سوزد

    بسوخت جانم از این پس نفس نخواهم زد

    ز سوزناکیِ آهم دهن بمی‌سوزد

    ز آتشِ غم ، نفتِ فراق نزدیک است

    که هر کجا که نشینم وطن بمی‌سوزد

    عجب مدار از این سان که گشته ام بر من

    دلِ نزاریَ کِ ممتحن بمی‌سوزد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha