کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از آن سبب دل من ترک خورد و خواب گرفت

    که صبح و شام و شب و روز با شراب گرفت

    بهانه می کنم آخر شراب باری چیست

    که دل ز مشعله ی مهر دوست تاب گرفت

    هنوز هیچ ندیدم مرا زمن بستد

    چه خوب رفت و موافق ره صواب گرفت

    اگر نه بهر خلاص از عذاب هجران است

    چرا چنین به رحیل خودم شتاب گرفت

    امید خیر بباید برید و استخلاص

    ز تشنه یی که چو من بر پی سراب گرفت

    گرت مجال بود از عذاب خلق گریز

    که جغد خانه ازین غصّه در خراب گرفت

    به آفتاب نگه کن که از حیا هر شام

    به زیر چادر شب روی در نقاب گرفت

    چو صور عشق فرو کوفتم ز هیبت آن

    کسی نماند که از من نه اجتناب گرفت

    که راست طاقت نور تجلی شب طور

    شنیده ای که کلیم از چه اضطراب گرفت

    ز تاب مهر دلم در پناه زلف گریخت

    چو سایه دید فرو آمد و مآب گرفت

    از آن بسوخت نزاری که طبع خود رایش

    مقام دیده و دل نزد آفتاب گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha