به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
بس است مونسِ جانم خیالِ طلعتِ دوست
که قانعم به خیالش ببین که رخ چه نکوست
به هر چه در نگرم رویِ دوست میبینم
مگر به دیده درون است بل که دیده خود اوست
نسیمِ دوست رساند به من صبا هر شب
حیاتِ جانم از آن خوش نسیمِ عنبر بوست
دلم ز شوقِ تو یک تاست در وفاداری
ولیک قامتم از محنتِ فراق دو توست
به گل نگه نکند باز بلبلِ عاشق
ز پرده گر به در آید بتم چو غنچه ز پوست
چرا زخویِ بدش سرزنش کنند مرا
بتی بدان همه خوبی چه باشد ار بدخوست
عذابِ شیفتگان نیز مصلحت بین است
که بی غرض نبود سرزنش ز دشمن و دوست
به هیچ وجه ندارم سرِ نصیحتِ خلق
ملامتِ دلِ عشّاق نیز بیهده گوست
ز مردمان چه حکایت کنم به نا واجب
که هر چه بر دل و جانِ نزاری است ازوست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.