به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مرا جانانه ای نامهربان است
ببرد از من دل و در قصد جان است
به صد دل دوست میدارم ز جانش
به حسن خویشتن مغرور از آن است
که داند عاقبت هم رحمت آرد
که در احکام فطرت کس ندانست
مگر هم در کنار آید چو با او
اگر جان است و گر دل در میان است
به لب شیرین تر از آب حیات است
به غمزه آفت خلق جهان است
به رشک آمد صدف در قعر دریا
از آن دردانه ها کش در دهان است
خجل گردد قمر از ماه رویش
که نیکوتر ز ماه آسمان است
سرش با ناتوانان در نیاید
نزاری عاشق تنها از آن است
نزاری از غم نادیدن او
به صد زاریّ و زار و ناتوان است
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.