کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مبصّری که تواند خس از گهر بشناخت

    به عشق عشق و خرد را ز یک دگر بشناخت

    سفر به عشق توان کرد مرد عاشق را

    خرد به کار نیاید چو این‌قدر بشناخت

    دلیل عاشق عشق است و عقل پندارد

    که او طریق صواب از ره خطر بشناخت

    تو را به عشق تو بشناختم به عشق، آری

    گمان مبر که مگر عقل مختصر بشناخت

    ولی به دیدهٔ جان دیده بودمت اول

    چو باز دیدمت اینجا دل آن نظر بشناخت

    دلی که با همه عالم برابرت نکند

    به هجر قیمت وصل تو بیشتر بشناخت

    کسی که طعم کبست و مذاق مَقَل چشید

    حلاوت عسل و لذّت شکر بشناخت

    نزاریی که نداند شناخت پا از سر

    به روزِ عقل چو دیوانه شد مگر بشناخت

    نه همچنان سخن ناشناخت می‌گوید

    کجا ز هوش درآمد که پا ز سر بشناخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha