کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یار باریک میان تا ز کنارم برخاست

    رستخیز از دل بی صبر و قرارم برخاست

    چند گریم که ز طوفان دو چشمم هر دم

    موج خوناب دل از بحر کنارم برخاست

    واعظی بر سر منبر ز قیامت می گفت

    آه من حُبّکَ آه از دل زارم برخاست

    هیبتش صاعقه در خرمن جانم انداخت

    عَلَم عافیت از جسم نزارم برخاست

    خود من بی خبر این رمز نمی دانستم

    کان زمان بود قیامت که نگارم برخاست

    بروم سر بنهم تا عوض دل بدهم

    سرسری از سر این کار نیارم برخاست

    دوش مخمور بدم مست درآمد ز درم

    تا بدانست که بنشست خمارم برخاست

    پیش از این گفتم اگر دل به بخاری دادم

    لاجرم این همه سودا ز بخارم برخاست

    گر خطا کردم و گر نه دلم اکنون باری

    گرم شد تا هوس مشک تتارم برخاست

    قصد کردم که ز درد دل خود حرفی چند

    بر زبان رانم و فریاد برآرم برخاست

    گفتمش بشنو ز احوال نزاری دو سه بیت

    خود نبودش هوس شعر و شعارم برخاست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha