حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۱: یار باریک میان تا ز کنارم برخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار باریک میان تا ز کنارم برخاست رستخیز از دل بی صبر و قرارم برخاست چند گریم که ز طوفان دو چشمم هر دم موج خوناب دل از بحر کنارم برخاست واعظی بر سر منبر ز قیامت می گفت آه من حُبّکَ آه از دل زارم برخاست هیبتش صاعقه در خرمن جانم انداخت عَلَم عافیت از جسم نزارم برخاست خود من بی خبر این رمز نمی دانستم کان زمان بود قیامت که نگارم برخاست بروم سر بنهم تا عوض دل بدهم سرسری از سر این کار نیارم برخاست دوش مخمور بدم مست درآمد ز درم تا بدانست که بنشست خمارم برخاست پیش از این گفتم اگر دل به بخاری دادم لاجرم این همه سودا ز بخارم برخاست گر خطا کردم و گر نه دلم اکنون باری گرم شد تا هوس مشک تتارم برخاست قصد کردم که ز درد دل خود حرفی چند بر زبان رانم و فریاد برآرم برخاست گفتمش بشنو ز احوال نزاری دو سه بیت خود نبودش هوس شعر و شعارم برخاست حکیم نزاری قهستانی