به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
که دیدهای که چو من در فراق یار بسوخت
بسوخت آتش هجران مرا و زار بسوخت
مرا ببین و ز من اعتبار کن یارا
اگر کسی نشنیدی کز انتظار بسوخت
غم تو صاعقهای در میان جانم زد
که ترّ و خشک وجودم به اعتبار بسوخت
سرشک دیده چنان میرود ز سوز جگر
که قطره قطره چون ژاله در کنار بسوخت
نفسنفس که درآمد ز حلق پر دودم
ز تاب آتش آهم شراروار بسوخت
چنان دماغ دلم از تف سموم خیال
بسوختند که هم خواب و هم قرار بسوخت
بسوزد آتش دوزخ وجود عاصی را
چنانکه جان نزاری ز هجر یار بسوخت
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.