حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۷: کیست که چاره ای کند جانِ به لب رسیده را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کیست که چاره ای کند جانِ به لب رسیده را باز به دست ما دهد پایِ دل رمیده را کیست که او خبر کند یار مرا ز حال من تا به دعا مدد دهد یارِ ستم رسیده را هیچ خیال آن پری از نظرم نمی رود کاج به خواب دیدمی آن به خیال دیده را تفِّ سمومِ سینه ام تا به خیال کم رسد هر نفس آب می زنم صحن سرای دیده را باز اگرم به ره بوَد بخت ز خاک کوی او سرمه ی روشنی کشم دیده ی خون چکیده را جان کند و جگر خورد هر که چو من به دستِ خود سلسله ی ستم کند پای به سر دویده را جز به خلافِ اهل دل سیر نمی کند فلک قاعده نیست راستی این فلکِ خمیده را یاد مکن نزاریا عهد گذشته تا دمی در حرکت نیاوری درد نیارمیده را عمرت اگر وفا کند باز رسی به دوستان ور نرسی وداع کن عمر به سر رسیده را حکیم نزاری قهستانی