کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    موج دریا را نباشد اختیار خویشتن
    دست بردار از عنان گیر و دار خویشتن
    زهد خشک از خاطرم هرگز غباری برنداشت
    مرکب نی بار باشد بر سوار خویشتن
    خاک باشد از مصافم چشم دشمن را نصیب
    کرده ام تا خاکساری را حصار خویشتن
    خار دیوار گلستانم که از بی حاصلی
    می کشم خجلت ز اوج اعتبار خویشتن
    خلوتی چون خانه آیینه داری پیش دست
    بهره ای بردار از بوس و کنار خویشتن
    گوهر از گرد یتیمی می شود کامل عیار
    بیش ازین دامن مکش از خاکسار خویشتن
    می توانی آتش شوق مرا خاموش کرد
    گر دلت خواهد، به لعل آبدار خویشتن
    دیدن آیینه را موقوف خواهی داشتن
    گر بدانی حال من در انتظار خویشتن
    گر دهم ملک سلیمان را به موری بی سؤال
    همچنان باشم ز همت شرمسار خویشتن
    بس که چون آیینه صائب دیده ام نادیدنی
    می شمارم زنگ کلفت را بهار خویشتن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha