کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    برده ام تا از سر کویت نشان خویشتن
    هم به جان تو که بیزارم ز جان خویشتن
    گه بر آتش می نشاند، گه به آبم می دهد
    عاجزم در دست چشم خون فشان خویشتن
    در دیار ما که از مغز قناعت آگهیم
    طعمه می سازد هما از استخوان خویشتن
    ای که می نازی به صبر خویشتن، آیینه هست
    می توان کرد از نگاهی امتحان خویشتن
    گر گریبان چاک صبحی رو به مشرق آوری
    آفتاب از شرم نگشاید دکان خویشتن
    خویش را گم کرده ام از بس پریشان خاطری
    از سر زلف تو می پرسم نشان خویشتن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha