کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی
    چه خون که در دل بی رحم روزگار کنی
    دگر به صید غزالان نمی کنی رغبت
    دل رمیده ما را اگر شکار کنی
    کجا به فکر من بی شراب می افتی؟
    تو کز مکیدن لب چاره خمار کنی
    به لاله زار گر افتد رهت، ز پرکاری
    به طوف خاک شهیدان خود شمار کنی
    تو کز حیا نکنی شانه زلف را هرگز
    چه التفات به دلهای بی قرار کنی؟
    ز عطسه خون غزالان به خاک می ریزد
    اگر کمند خود از زلف مشکبار کنی
    چه خنده ها که به وضع جهان کنی چون صبح
    نفس شمرده زدن را اگر شعار کنی
    به فکر دوری بی اختیار اگر باشی
    ز هر چه هست جدایی به اختیار کنی
    نفس بر آتش سوزنده بال و پر گردد
    مباد شکوه ز اوضاع روزگار کنی
    چه حاجت است به جام جهان نما صائب
    اگر تو آینه سینه بی غبار کنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha