صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۸۷۸: به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی چه خون که در دل بی رحم روزگار کنی دگر به صید غزالان نمی کنی رغبت دل رمیده ما را اگر شکار کنی کجا به فکر من بی شراب می افتی؟ تو کز مکیدن لب چاره خمار کنی به لاله زار گر افتد رهت، ز پرکاری به طوف خاک شهیدان خود شمار کنی تو کز حیا نکنی شانه زلف را هرگز چه التفات به دلهای بی قرار کنی؟ ز عطسه خون غزالان به خاک می ریزد اگر کمند خود از زلف مشکبار کنی چه خنده ها که به وضع جهان کنی چون صبح نفس شمرده زدن را اگر شعار کنی به فکر دوری بی اختیار اگر باشی ز هر چه هست جدایی به اختیار کنی نفس بر آتش سوزنده بال و پر گردد مباد شکوه ز اوضاع روزگار کنی چه حاجت است به جام جهان نما صائب اگر تو آینه سینه بی غبار کنی صائب تبریزی