کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عشق سلطان و زمین میدان، فلک چوگان در او
    سرفرازان جهان چون گوی سرگردان در او
    عالم از حسن ازل یک چهره آراسته است
    در بهشت افتاد هر چشمی که شد حیران در او
    از سپهر سفله تشریف تن آسانی مخواه
    پیرهن از چاه دارد یوسف کنعان در او
    گر به این عنوان کمان چرخ خواهد حلقه شد
    خنده سوفار گردد غنچه پیکان در او
    بحر خونخواری است بی ساحل جهان آب و گل
    کز تریهای فلک دایم بود طوفان در او
    بعد عمری آسان گر لقمه ای احسان کند
    استخوان خشکی منت بود پنهان در او
    از گلستانی که من دارم امید برگ عیش
    نیست جز زخم نمایان یک لب خندان در او
    بر سر بازار آب زندگی آیینه ای است
    چهره هر کس به نوبت می کند جولان در او
    نیست گر چرخ سدل خصم روشن گوهران
    از چه باشد در سیاهی چشمه حیوان در او؟
    چون صدف هر سینه کز گرد علایق پاک شد
    گوهر شهوار گردد قطره باران در او
    بحر را هر چند در درگاه چوب منع نیست
    هست چندین دست رد از پنجه مرجان در او
    نیست صائب دل غمین از تنگی زندان جسم
    چون صدف تنگ است گوهر می شود غلطان در او

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha