کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دلربایانه دگر بر سر ناز آمده ای
    از دل من چه بجا مانده که باز آمده ای
    از عرق زلف تو چون رشته گوهر شده است
    همه جا گرچه به تمکین و به ناز آمده ای
    در بغل شیشه و در دست قدح، در بر چنگ
    چشم بد دور که بسیار بساز آمده ای
    بگذر از ناز و برون آی ز پیراهن شرم
    که عجب تنگ در آغوش نیاز آمده ای
    می بده، می بستان، دست بزن، پای بکوب
    به خرابات نه از بهر نماز آمده ای
    آنقدر باش که من از سر جان برخیزم
    چون به غمخانه ام ای بنده نواز آمده ای
    بر دل سوخته ام رحم کن ای ماه تمام
    که درین بوته مکرر به گداز آمده ای
    دل محراب ز قندیل فرو ریخته است
    تا تو ای دشمن ایمان به نماز آمده ای
    چون نفس سوختگان می رسی ای باد صبا
    می توان یافت کزان زلف دراز آمده ای
    چون نگردد دل صائب ز تماشای توآب؟
    که به رخساره آیینه گداز آمده ای
    نیست ممکن که مصور شود آن حسن لطیف
    صائب از دل چه عبث آینه ساز آمده ای؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha