کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هزار حیف که از رهگذار بی بصری
    نیافتم خبری از جهان بی خبری
    درین بهار که فصل چراندن نظرست
    در آشیانه به سر بردم از شکسته پری
    فغان که خرج زمین شد تمام در خامی
    ز سنگ حادثه، بارم چو نخل رهگذری
    همان ز بیم شکستن به خویش می لرزد
    اگر چه شیشه بود در دکان شیشه گری
    رسید بید به وصل نبات آخر کار
    به شکوه تلخ مکن کام خود ز بی ثمری
    به نور عاریه فربه مشو که عمر هلال
    به یک دو هفته ز ایام می شود سپری
    مخور ز دل سیهی بر دل سحرخیزان
    که هست تیغ دودم آه و ناله سحری
    ز من توقع پیغام و نامه بی خبری است
    که عقل و هوش من از رفتن تو شد سفری
    به آفتاب رسانید خویش را شبنم
    به نیم چشم زدن از طریق دیده وری
    مسنج ساده رخان را به نوخطان، که بود
    صفای چهره بدیهی و حسن خط نظری
    عیار حسن گلوسوز را چه می دانند؟
    ندیده اند گروهی که چهره شکری
    خبر چگونه توانم گرفت از دگران؟
    که من ز خویش ندارم خبر ز بی خبری
    دراز کن به اثر عمر خویش را صائب
    که هست مرگ دگر در زمانه بی اثری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha