کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نگه چون شمع درگیرد ز روی روشن ساقی
    ید بیضا شود دست از بیاض گردن ساقی
    دماغ عیش می گردد دو بالا می پرستی را
    که در هر ساغری چیند گلی از گلشن ساقی
    خراب گردش ساغر به حال خویش می آید
    مبادا هیچ کس بیخود ز چشم پرفن ساقی
    اگر می نیست ساقی را مهل از پای بنشیند
    که بیش از دور ساغر نشائه بخشد گشتن ساقی
    مرا آن روز از پستی برآید اختر طالع
    که سر بیرون کنم چون تکمه از پیراهن ساقی
    رفیق راه دور بیخودی شایسته می باید
    مده در منتهای مستی از کف دامن ساقی
    چراغ بی فروغ صبح را ماند ز لرزانی
    بیاض گردن مینا، نظر با گردن ساقی
    غم عالم نمی گردد به گرد میکشان صائب
    مشو تا می توانی دور از پیرامن ساقی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha