کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نمی باید ترا مشاطه ای بهر خودآرایی
    به صحرا می روی، از خانه آیینه می آیی
    لطافت بیش ازین در پرده هستی نمی گنجد
    که چون نور نظر در پرده ای پنهان و پیدایی
    ز روی عالم افروز تو دلها آب می گردد
    گر از خورشید گردد آب در چشم تماشایی
    اگر شبنم رباید آفتاب از نیزه خطی
    تو با آن قد رعنا حلقه های چشم بربایی
    ز نقش پا گذاری دست بر دل خاکساران را
    اگر چه زیر پای خود نمی بینی ز رعنایی
    به امید تماشا چشم وا کردم، ندانستم
    نگه را خون کند ناز تو در چشم تماشایی
    کمند زلف در گردن گذشتی روزی از صحرا
    هنوز از دور گردن می کشد آهوی صحرایی
    چه خونها کرد در دل عاشقان را لعل میگونت
    چه کشتی ها درین یک قطره خون گردید دریایی
    در و دیوار شد آیینه پرداز از جمال تو
    چه خواهد شد اگر زنگ از دل من نیز بزدایی؟
    امیدم بود کز خط شرم رخسار تو کم گردد
    ندانستم که از خط پرده دیگر بیفزایی
    تو آتشدست تا پا در رکاب شوخی آوردی
    فلاخن سیر شد صد کوه تمکین و شکیبایی
    به عزم صید چون آیی به صحرا، در تماشایت
    چو مژگان از دو جانب صف کشد آهوی صحرایی
    به امید تو از صد آشنا بیگانه گردیدم
    چه دانستم که حق آشنایی را نمی پایی؟
    همان بهتر که لیلی در بیابان جلوه گر باشد
    ندارد تنگنای شهر، تاب حسن صحرایی
    درین ایام شد ختم سخن بر خامه صائب
    مسلم بود اگر زین پیش بر سعدی شکرخایی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha