کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چرا از سینه ای آه سحر بیرون نمی آیی؟
    سبک چون تیغ ازین زیر سپر بیرون نمی آیی؟
    نمی سازند تاج پادشاهان پایتخت تو
    ز زندان صدف تا چون گهر بیرون نمی آیی
    ز آب شور دریا صلح کن با تلخی غربت
    که چون عنبر ز خامی بی سفر بیرون نمی آیی
    به یاد عالم بالا ز دل گاهی بکش آهی
    ز زندان تن خاکی اگر بیرون نمی آیی
    خدنگ راست رو را همچو ترکش نیست زندانی
    چرا زین نیستان چون شیر نر بیرون نمی آیی؟
    ترا بر یکدگر تا نشکند دوران سنگین دل
    ز بندیخانه نی چون شکر بیرون نمی آیی
    چو خون مرده تن دادی به زیر پوست از غفلت
    ز جای خود به زخم نیشتر بیرون نمی آیی
    تسلی باخبر تا کی ز ملک بیخودی باشی؟
    ز خود یک ره چرا ای بی خبر بیرون نمی آیی؟
    نه ای گر تیغ چو بین وز شجاعت جوهری داری
    چرا یک ره ز خود ای بیجگر بیرون نمی آیی؟
    مشو از ناله افسوس غافل چون جرس باری
    اگر از کاروان همچون خبر بیرون نمی آیی
    چو بیرون می کند زین خانه ات سیل فنا آخر
    چرا زین جسم خاکی پیشتر بیرون نمی آیی؟
    درین عبرت سرا گر همچو مژگان صدزبان گردی
    ز شکر بی قیاس یک نظر بیرون نمی آیی
    چه افتاده است کاوش با دل پر خون من کردن؟
    تو چون از عهده این چشم تر بیرون نمی آیی
    بگو کز آه دردآلود عالم را سیه سازم
    به سیر ماهتاب امشب اگر بیرون نمی آیی
    چو من از خویش بیرون در نگاه اولین رفتم
    چرا از پرده شرم ای پسر بیرون نمی آیی؟
    چنان در خانه آیینه محو دیدن خویشی
    که گر عالم شود زیر و زبر بیرون نمی آیی
    به دیداری زبان دادخواهان می توان بستن
    چرا از خانه ای بیدادگر بیرون نمی آیی؟
    نسازی آب تا دل را به آه آتشین صائب
    درست از کارگاه شیشه گر بیرون نمی آیی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha