کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چشمی که فتاد بر لقای تو
    شد مشرق گوهر از صفای تو
    هر روز هزار باد می میرد
    هر کس که نمرد از برای تو
    جان داد به خضر چشمه حیوان
    از غیرت لعل جانفزای تو
    می شد چو شکوفه مغزها رقصان
    می داشت بهار اگر هوای تو
    پیوسته به آب خضر شد جویش
    جان داد کسی که زیر پای تو
    بر خاک چو برگ لاله می ریزد
    خونی که نمی شود حنای تو
    می کرد هزار باغبان در خاک
    گل را می بود اگر وفای تو
    می داشت بصیرتی اگر رضوان
    می داد بهشت رونمای تو
    صیاد ترا چو آهوی مشکین
    بوی تو بس است رهنمای تو
    پای اندازی است اطلس گردون
    در رهگذر برهنه پای تو
    آیینه به آب چشم درماند
    بی پرده اگر شود لقای تو
    شمشیر برهنه می شود در دل
    آبی که خورند بی رضای تو
    اکسیر حیات جاودان دارد
    چشم صائب ز خاک پای تو

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha