کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    اشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون
    این گل از دامن صحرای دل آید بیرون
    سالها غوطه به خوناب جگر باید خورد
    تا ز دل یک نفس معتدل آید بیرون
    می رود منفعل از مجلس مستان خورشید
    هر که ناخوانده درآید خجل آید بیرون
    نیست ممکن که ز همصحبتی آب روان
    سرو را پای اقامت ز گل آید بیرون
    شیشه چرخ به جان سختی خود می نازد
    چه تماشاست که آن سنگدل آید بیرون!
    پرده داغ دریدن گل بی ظرفیهاست
    لاله از تربت ما منفعل آید بیرون
    چه کند آتش دوزخ به جگر سوخته ای
    که ز دیوان قیامت خجل آید بیرون
    تن پرستان همه مشغول تماشای خودند
    تا که از خود به تماشای دل آید بیرون؟
    بگذر از دردسر سوزن عیسی صائب
    غم نه خاری است که از پای دل آید بیرون

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha