صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۲۹۵: اشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون این گل از دامن صحرای دل آید بیرون سالها غوطه به خوناب جگر باید خورد تا ز دل یک نفس معتدل آید بیرون می رود منفعل از مجلس مستان خورشید هر که ناخوانده درآید خجل آید بیرون نیست ممکن که ز همصحبتی آب روان سرو را پای اقامت ز گل آید بیرون شیشه چرخ به جان سختی خود می نازد چه تماشاست که آن سنگدل آید بیرون! پرده داغ دریدن گل بی ظرفیهاست لاله از تربت ما منفعل آید بیرون چه کند آتش دوزخ به جگر سوخته ای که ز دیوان قیامت خجل آید بیرون تن پرستان همه مشغول تماشای خودند تا که از خود به تماشای دل آید بیرون؟ بگذر از دردسر سوزن عیسی صائب غم نه خاری است که از پای دل آید بیرون صائب تبریزی