کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مژگان او ز سنگ کند جوی خون روان
    از سنگ این خدنگ کند جوی خون روان
    آن بلبلم که دیدن بال شکسته ام
    از چشم سخت سنگ کند جوی خون روان
    از ناخن شکسته چه آید، که این گره
    الماس را ز چنگ کند جوی خون روان
    رخسار او دو آتشه چون گردد از شراب
    یاقوت را ز رنگ کند جوی خون روان
    زلف مسلسل تو ز بسیاری گره
    شمشاد را ز چنگ کند جوی خون روان
    بر هر زمین که بگذرد ابرو کمان من
    با قد چون خدنگ کند جوی خون روان
    از دیده نظارگیان سرو ناز من
    از روی لاله رنگ کند جوی خون روان
    دلهای پینه بسته ابنای روزگار
    از ناخن پلنگ کند جوی خون روان
    با کشتی شکسته ما تا چها کند
    بحری که از نهنگ کند جوی خون روان
    فریاد دلخراش تو صائب ز روی درد
    از سنگ بی درنگ کند جوی خون روان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha