کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل را به آتش نفس گرم آب کن
    ای غافل از خزان گل خود را گلاب کن
    چون شعله خوش برآی به دلهای خونچکان
    نقل و شراب خویش ز اشک کباب کن
    از عمر هر نفس که به افسوس بگذرد
    صبح امید خویش همان را حساب کن
    ویرانه را چه فرش به از نور آفتاب؟
    تعمیر دل به ساغر چون آفتاب کن
    در شیشه کرده است ترا آسمان چو دیو
    این شیشه خانه را به دم گرم آب کن
    بر خاطر لطیف بزرگان مشو گران
    لنگر درین محیط به قدر حباب کن
    تنهائیت مباد به عصیان کند دلیر
    از خود فزون ز مردم دیگر حجاب کن
    شمع از برای سوختن و راه رفتن است
    دل را نداده اند که بالین خراب کن
    عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار
    تا ممکن است توبه ز می در شباب کن
    این رنگهای عاریتی نیست پایدار
    موی سفید را ز دل خود خضاب کن
    پیش فلک شکایت شبهای خود مبر
    صبح از بیاض گردن او انتخاب کن
    بی ابر مشکل است تماشای آفتاب
    صائب نظاره رخ او در نقاب کن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha