صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۳۷۲: دل را به آتش نفس گرم آب کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل را به آتش نفس گرم آب کن ای غافل از خزان گل خود را گلاب کن چون شعله خوش برآی به دلهای خونچکان نقل و شراب خویش ز اشک کباب کن از عمر هر نفس که به افسوس بگذرد صبح امید خویش همان را حساب کن ویرانه را چه فرش به از نور آفتاب؟ تعمیر دل به ساغر چون آفتاب کن در شیشه کرده است ترا آسمان چو دیو این شیشه خانه را به دم گرم آب کن بر خاطر لطیف بزرگان مشو گران لنگر درین محیط به قدر حباب کن تنهائیت مباد به عصیان کند دلیر از خود فزون ز مردم دیگر حجاب کن شمع از برای سوختن و راه رفتن است دل را نداده اند که بالین خراب کن عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار تا ممکن است توبه ز می در شباب کن این رنگهای عاریتی نیست پایدار موی سفید را ز دل خود خضاب کن پیش فلک شکایت شبهای خود مبر صبح از بیاض گردن او انتخاب کن بی ابر مشکل است تماشای آفتاب صائب نظاره رخ او در نقاب کن صائب تبریزی