کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    می زند از گریه موج خوشدلی ابروی من
    آب چون شمشیر جوهر می شود در جوی من
    خاک راهم، لیک از من چرخ باشد در حساب
    می شود باریک دریا چون رسد در جوی من
    دشمن خود را خجل کردن نه از مردانگی است
    ورنه نتواند فلک خم ساختن بازوی من
    عطسه مغز عندلیبان را پریشان کرده است
    گر چه پنهان است در صد پرده چون گل بوی من
    تازه می دارد رخ خود را به آب تیغ کوه
    داغ دارد باغبان را لاله خودروی من
    گر چه از همواری از کلکم نمی خیزد صفیر
    مشرق و مغرب بود لبریز گفت و گوی من
    وسعت جولان طبع من ندارد لامکان
    آسمان در حالت فکرست دستنبوی من
    چون شکاف صبح صد زخم نمایان خفته است
    در جگرگاه فلک از تیغ یک پهلوی من
    بس که از غیرت فرو خوردم سرشک تلخ را
    در گره دارد چو مژگان گریه ای هر موی من
    وحشت من در کمین جلوه صیاد نیست
    می کند از بوی خون خویش رم آهوی من
    بس که از پهلونشینان زخم منکر خورده ام
    می خلد بند قبا چون تیر در پهلوی من
    بر حریر عافیت نتوان مرا در خواب کرد
    می شناسد بستر بیگانه را پهلوی من
    در غبار غم ز بس گم گشته ام، هر قطره اشک
    مهره گل می شود تا می چکد از روی من
    بهر گوهر چون صدف صائب دهن نگشوده ام
    همت سرشار من نازد به آب روی من
    این جواب آن غزل صائب که می گوید رشید
    در قفس افتد اگر رنگی پرد از روی من

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha