صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۲۶: می زند از گریه موج خوشدلی ابروی من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می زند از گریه موج خوشدلی ابروی من آب چون شمشیر جوهر می شود در جوی من خاک راهم، لیک از من چرخ باشد در حساب می شود باریک دریا چون رسد در جوی من دشمن خود را خجل کردن نه از مردانگی است ورنه نتواند فلک خم ساختن بازوی من عطسه مغز عندلیبان را پریشان کرده است گر چه پنهان است در صد پرده چون گل بوی من تازه می دارد رخ خود را به آب تیغ کوه داغ دارد باغبان را لاله خودروی من گر چه از همواری از کلکم نمی خیزد صفیر مشرق و مغرب بود لبریز گفت و گوی من وسعت جولان طبع من ندارد لامکان آسمان در حالت فکرست دستنبوی من چون شکاف صبح صد زخم نمایان خفته است در جگرگاه فلک از تیغ یک پهلوی من بس که از غیرت فرو خوردم سرشک تلخ را در گره دارد چو مژگان گریه ای هر موی من وحشت من در کمین جلوه صیاد نیست می کند از بوی خون خویش رم آهوی من بس که از پهلونشینان زخم منکر خورده ام می خلد بند قبا چون تیر در پهلوی من بر حریر عافیت نتوان مرا در خواب کرد می شناسد بستر بیگانه را پهلوی من در غبار غم ز بس گم گشته ام، هر قطره اشک مهره گل می شود تا می چکد از روی من بهر گوهر چون صدف صائب دهن نگشوده ام همت سرشار من نازد به آب روی من این جواب آن غزل صائب که می گوید رشید در قفس افتد اگر رنگی پرد از روی من صائب تبریزی