کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    حرف پوچی کز دهان اهل لاف آید برون
    تیغ چو بینی است کز جهل از غلاف آید برون
    جان قدسی روز خوش در پیکر خاکی ندید
    این سزای آن پری کز کوه قاف آید برون
    عیش صافی در بساط گردش افلاک نیست
    چون می از مینای بر هم خورده صاف آید برون؟
    چون هنر کامل شود خود می شود غماز خود
    خون چو گردد مشک، آهو را ز ناف آید برون
    آن نگاه شرمگین نگذاشت جان در هیچ کس
    آه ازان روزی که این تیغ از غلاف آید برون
    در غریبی می شود رنگین سخن بیش از وطن
    سرخ رو گردد چو شمشیر از غلاف آید برون
    بی توقف واصل دریای رحمت می شود
    از تن خاکی روان هر که صاف آید برون

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha