صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۱۳۶: حرف پوچی کز دهان اهل لاف آید برون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حرف پوچی کز دهان اهل لاف آید برون تیغ چو بینی است کز جهل از غلاف آید برون جان قدسی روز خوش در پیکر خاکی ندید این سزای آن پری کز کوه قاف آید برون عیش صافی در بساط گردش افلاک نیست چون می از مینای بر هم خورده صاف آید برون؟ چون هنر کامل شود خود می شود غماز خود خون چو گردد مشک، آهو را ز ناف آید برون آن نگاه شرمگین نگذاشت جان در هیچ کس آه ازان روزی که این تیغ از غلاف آید برون در غریبی می شود رنگین سخن بیش از وطن سرخ رو گردد چو شمشیر از غلاف آید برون بی توقف واصل دریای رحمت می شود از تن خاکی روان هر که صاف آید برون صائب تبریزی