کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چون قلم آن را که در سر هست سودای سخن
    سر نمی پیچد به زخم تیغ از پای سخن
    از سخن ارض و سما تشریف هستی یافته است
    هیچ دست از آفرینش نیست بالای سخن
    می شود خلخال ساق عرش از هر حلقه ای
    نارسایی نیست در زلف دلارای سخن
    از قلم چون دست بردارم، که در هر جلوه ای
    بیت معموری کند ایجاد ز انشای سخن
    می کند روشن سواد مردم از نقش قدم
    می گذارد هر که سر چون خامه بر پای سخن
    هستی ده روزه را عمر مؤبد می کند
    همچو آب روح بخش خضر، صهبای سخن
    دیده ها را چون جواهر سرمه روشن می کند
    گر به ظاهر تیره افتاده است سیمای سخن
    از سیاهی قسمت خضرست آب زندگی
    از هزاران کس یکی گردد شناسای سخن
    از گهر رزق حباب پوچ آه حسرت است
    نیست کار هر سبکسر غور دریای سخن
    صورت دیوار باشد در جهان آب و گل
    نیست هر کس را که در تن جان گویای سخن
    پیش هر نادان دهن مگشا که جز فهم رسا
    راست ناید هیچ تشریفی به بالای سخن
    طوطیان را زنگ در منقار خواهد بست حرف
    گر چنین عالم تهی گردد ز جویای سخن
    شکوه ما زان لب شکرفشان بیجا نبود
    در دهان تنگ او می بود اگر جای سخن!
    صائب از قحط سخن سنجان خموشم، ورنه من
    چون قلم دارم ید طولی در احیای سخن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha