کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را

    خامی که دل ندارد این غم نباشد او را

    گفتی که: دل بدوده، من جان همی فرستم

    زیرا که با چنان رخ دل کم نباشد او را

    عیسی مریم از تو گر باز گردد این دم

    این مرده زنده کردن دردم نباشد او را

    گویند: ازو طلب دار آیین مهربانی

    نه نه، طلب ندارم، دانم نباشد او را

    از پیش هیچ خوبی هرگز وفا نجستم

    زیرا وفا و خوبی باهم نباشد او را

    از چشم من خجل شد ابر بهار صد پی

    او گر چه بربگرید، این نم نباشد او را

    این گریه کاوحدی کرد از درد دوری او

    گر بعد ازین بمیرد ماتم نباشد او را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha