کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    با یار بی‌وفا نتوان گفت حال خویش

    آن به که دم فرو کشم از قیل و قال خویش

    من شرح حال خویش ندانم که چیست خود؟

    زیرا که یک دمم نگذارد به حال خویش

    آنرا که هست طالع ازین کار، گو: بکوش

    ما را نبود بخت و گرفتیم فال خویش

    ای دل، نگفتمت که: مخواه از لبش مراد؟

    دیدی که: چون شکسته شدی از سؤال خویش؟

    ای بی‌وفا، ز عشق منت گر خبر شود

    دانم که شرمسار شوی از فعال خویش

    چندان مرو، که من به تامل ز راه فکر

    نقش تو استوار کنم در خیال خویش

    جد ترا، اگر ز جمالت خبر شود

    ای بس درودها که فرستد به آل خویش!

    ما را به خویش خوان و بر خویش بارده

    باشد که بعد ازین برهیم از ضلال خویش

    ای اوحدی، مقیم سر کوی یار باش

    گر در سرای دوست نیابی مجال خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha