کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خانهٔ صبر مرا باز برانداخته‌ای

    تا چه کردم که مرا از نظر انداخته‌ای؟

    هر دم از دور مرا بینی و نادیده کنی

    خویش را نیک به جایی دگر انداخته‌ای

    عوض آنکه به خون جگرت پروردم

    دل من بردی و خون در جگر انداخته‌ای

    ناوک غمزه بیندازی و بگریزی تو

    تا ندانم که تو بیدادگر انداخته‌ای

    گفته بودی که: دلت را به وفا شاد کنم

    چون نکردی به چه آوازه در انداخته‌ای؟

    باد را بر سر کوی تو گذر دشوارست

    زان همه دل که تو بر یک دگر انداخته‌ای

    آن سواری تو، که در غارت دل صد نوبت

    رخت جان برده و بارم ز خر انداخته‌ای

    ای بسا سوخته دل را! که به پروانهٔ غم

    آتش اندر زده چون شمع و سر انداخته‌ای

    ز اوحدی دل سر زلف تو ببر دست و کنون

    نیست در زلف تو پیدا، مگر انداخته‌ای؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha