کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زمستان ز مستان نبیند زبونی

    و گر خود بلا بارد از ابر خونی

    زمستان بهاریست آنجاکه باشد

    شراب ارغوانی، سماع ارغنونی

    ز شر زمستان شرابت رهاند

    و گر خود به فضل و هنر ذوفنونی

    چو بادی برآید دمی باده درکش

    ز آتش چه کم؟ باده آر از کنونی

    از آن حلقه شد پشتت از باد سرما

    که از حلقهٔ می‌پرستان برونی

    گر آزاد مردی تو و دین رندان

    به دونان رها کن خسیسی و دونی

    تو ای زاهد خشک، هم ساغر نو

    فرو کش به شادی که در هان و هونی

    نگه کن که چونست احوال و آنگه

    بخور باده‌ای چند و بنگر که چونی؟

    دل آهنین را دوایی ده از می

    که مانند سیمابی از بی‌سکونی

    به یک حال بر بیستان خویشتن را

    گر از باستانی ور از بیستونی

    ز سر دل اوحدی دور باشی

    چو ذوقی نباشد ترا اندرونی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha