کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گر نخواهی که نظر با من درویش کنی

    این توانی که به صد غصه دلم ریش کنی

    نکنی گوش به جایی که رود قصهٔ من

    مگر آن گوش که بر قول بداندیش کنی

    با چنان تیر و کمانی که ترا می‌بینم

    عزم داری که دلم را سپر خویش کنی

    از تو آن روز که امید وفایی دارم

    تو در آن روز بکوشی و جفا بیش کنی

    خلق بی‌زخم چو قربان غمت می‌گردند

    آن همه تیر چه محتاج که در کیش کنی؟

    گر ترا دست به جور همه عالم برسد

    همه در کار من عاجز درویش کنی

    اوحدی چون ز لب لعل تو نوشی طلبد

    مویها بر تنش از محنت و غم نیش کنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha