اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۳۷: خانهٔ صبر مرا باز برانداختهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خانهٔ صبر مرا باز برانداخته ای تا چه کردم که مرا از نظر انداخته ای؟ هر دم از دور مرا بینی و نادیده کنی خویش را نیک به جایی دگر انداخته ای عوض آنکه به خون جگرت پروردم دل من بردی و خون در جگر انداخته ای ناوک غمزه بیندازی و بگریزی تو تا ندانم که تو بیدادگر انداخته ای گفته بودی که: دلت را به وفا شاد کنم چون نکردی به چه آوازه در انداخته ای؟ باد را بر سر کوی تو گذر دشوارست زان همه دل که تو بر یک دگر انداخته ای آن سواری تو، که در غارت دل صد نوبت رخت جان برده و بارم ز خر انداخته ای ای بسا سوخته دل را! که به پروانهٔ غم آتش اندر زده چون شمع و سر انداخته ای ز اوحدی دل سر زلف تو ببر دست و کنون نیست در زلف تو پیدا، مگر انداخته ای؟ اوحدی مراغه ای