کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    اگر چه از برمن بارها چو تیر بجستی

    هم آخرم بکشیدیی و چون کمان بشکستی

    درآمدم که نشینم، برون شدی به شکایت

    برون شدم که بیایم، درم به روی ببستی

    مرا به داغ بکشتی، ولی ز باغ رخ خود

    گلم به دست ندادی، دلم به خار بخستی

    هلاک همچو منی در غم تو حیف نباشد؟

    من ار ز پای درآیم چه باک؟ چون تو به دستی

    مبین در آینه آن زلف و چهره را، که اگر تو

    چنان جمال ببینی کسی دگر نپرستی

    تو با کمال بزرگی و احتشام ندانم

    که در درون دل تنگ من چگونه نشستی؟

    مرا ز مستی و عشقست نام زلف تو بردن

    که قصه‌های پریشان ز عشق خیزد و مستی

    نماز شام ندیدی؟ که پیش روی چو ماهت

    چگونه مهر عدم شد ز شرم با همه هستی

    مبر ستیزه، چو من کام دل ز لعل تو جویم

    چه حاجتست خصومت؟ بیار بوسه و رستی

    تو خود نیایی و من پیشت آمدن نتوانم

    مگر به دست رسولم حکایتی بفرستی

    اگر هزار دلست از غمت یکی نرهانم

    که باد و غمزهٔ چون تیر و باد و زلف چو شستی

    مترس در غمش، ای اوحدی، ز خواری و محنت

    که اوفتاده نترسد ز خاکساری و پستی

    گر آن دو نرگس جادو به جان خلاص دهندت

    زهی عنایت و دولت! برو! که نیک برستی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha