کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بر من نمی‌نشینی نفسی به دلنوازی

    بنشین دمی، که خون شد دل من ز چاره سازی

    همه سر بر آستان تو نهاده‌ایم، تا خود

    تو رخ که بر فروزی و سر که بر فرازی؟

    منت، ای کمر، چه گوی؟ که بر آن میان لاغر

    چه لطیف می‌نمایی! چه شگرف می‌برازی!

    غرض تو کشتن ماست و گرنه از چه معنی

    رخ خوب می‌نگاری؟ سر زلف می‌ترازی؟

    چو رود ز بوسهٔ تو سخنی، سخن نگویم

    که حدیث تنگ دستان نبود چنان نمازی

    جگر من مسلمان بخوری بدان توقع

    که شود به کشتن من دل کافر تو غازی

    دل من بسوخت زلف تو، گمان نبرده بودم

    که حدیث ما و زلف تو کشد بدین درازی!

    من ازین بلا و محنت، نه شگفت اگر بنالم

    تو بدان جمال و خوبی چه کنی؟ اگر ننازی

    مکنید عیب چندین، اگرش نگاه کردم

    که ازو نمی‌شکیبم،من بیدل نیازی

    شدن از پی لطیفان و به خود نگاه کردن

    نه نشان عاشقانست و نه رسم عشقبازی

    به کجا برم شکایت؟ بکه گویم این حکایت؟

    که تو شمع جمع و آنگه دل اوحدی گدازی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha