کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    حال دل پیش تو گفتم، که تو یارم باشی

    نه بدان تا تو به آشفتن کارم باشی

    من که سوزنده چو شمعم خود ازین غصه تو نیز

    چه ضرورت که فروزندهٔ نارم باشی؟

    زین پس آن چشم ندارم که مرا خواب آید

    مگر آن شب که در آغوش و کنارم باشی

    همچو بلبل همه از دست تو فریاد کنم

    تا تو، ای دستهٔ گل، باغ و بهارم باشی

    با که آرام کنم؟ یا چه قرارم باشد؟

    که تو سرمایهٔ آرام و قرارم باشی

    نکنم یاد بهشت و غم دوزخ نخورم

    گر تو فردا حکم روزشمارم باشی

    مگر آن روز به نخجیر سگانت نگرم

    کان سرپنجه ندارم که شکارم باشی

    اوحدی، از گل روی تو مراد من چیست؟

    گفت: شرطست که هم صحبت خارم باشی

    با چنان گل چه غم از خار؟ که بر هم نزنم

    دیده از تیر و تبر، گر تو حصارم باشی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha