به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
نقشی ز صورت خود هر جا پدید کردی
پس عشق دیدن آن در ما پدید کردی
تا هر کسی نداند سر پرستش تو
وامق بیافریدی، عذرا پدید کردی
خورشید را بدادی نوری ز طلعت خود
وز بهر خدمت او جوزا پدید کردی
تا قطره را نباشد از گم شدن هراسی
بر راه باز گشتن دریا پدید کردی
میخواستی که از ما بر ما بهانه گیری
ورنه چرا ز آدم حوا پدید کردی؟
نوری که شمع گردون از عکس اوست روشن
در نقطهٔ دل ما چون ناپدید کردی
تا دولت وصالت بیوعدهای نباشد
امروز عاشقان را فردا پدید کردی
زان ساغر نهانی بر بادهای که دانی
چون گرم گشت منزل غوغا پدید کردی
از جستن نهانت چون اوحدی زبون شد
در عین بینشانی خود را پدید کردی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.