کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دلی می‌باید اندر عشق جان را وقف غم کرده

    میان عالمی خود را به رسوایی علم کرده

    جفای دلبری هر روز کارش بر هم آشفته

    بلای گلرخی هر لحظه خارش در قدم کرده

    گرفته شادیی در جان ز معشوق غم آورده

    نهاده مستیی در دل ز دلدار ستم کرده

    وفای دوستان بر دل چو مهری بر نگین دیده

    خیال همدمان در جان چو نقشی در درم کرده

    رقیبش داده صد دشنام او بر وی دعا کرده

    حسودش گفته صد بیداد و او با او کرم کرده

    نهاد رخت سوز او علفها بر تلف بسته

    وجود نقد باز او گذرها بر عدم کرده

    طلاق نیک و بد داده، دعای مرد و زن گفته

    قفای سیم و زر دیده، به ترک خال و عم کرده

    میان بیشهٔ هستی به تیغ نامرادیها

    درخت هر مرادی را، که می‌دانی، قلم کرده

    بسان اوحدی هر دم میان خاک و خون غم

    فغان و نالهٔ خود را عدیل زیر و بم کرده

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha