کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    این دلبران که می‌کشدم چشم مستشان

    کس را خبر نشد که، چه دیدم ز دستشان؟

    بر ما در بلا و غم و غصه بر گشاد

    آن کس که نقش زلف و لب و چهره بستشان

    در خون کنند چون بنماییم حال دل

    گویند نیستمان خبر از حال و هستشان

    اندر شکست خاطر ما سعی می‌نمود

    یاری که چین زلف سیه می‌شکستشان

    تا دانهای خال نهادند گرد لب

    دیگر ز دام زلف شکاری نرستشان

    آنها که تن به مهر سپارند و دل به عشق

    زینها مگر به مرگ بود باز رستشان

    پنجاه گونه بر دل ریشم جراحتست

    زان تیرها که بر جگر آمد ز شستشان

    بر مهر و دوستی ننهند این گروه دل

    گویی چه دشمنیست که در دل نشستشان؟

    بر پایشان نهم ز وفا بوسه بعد ازین

    زیرا که روی گفتم و خاطر بخستشان

    اینان بدین بلندی قد و جلال قدر

    کی باشد التفات بدین خاک پستشان؟

    ما را ازین بتان مکن، ای اوحدی، جدا

    کایمان نیاورد به کسی بت پرستشان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha