کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای عید، بنمودی به من دی صورت ابروی او

    امروز قربان می‌شوم، گر می‌نمایی روی او

    عید من آن رخسار بس، تا درتنم باشد نفس

    چندان که دارم دسترس باشم به جست و جوی او

    بر عید گاه ار بگذرد، چوگان به دست، از لاله رخ

    جز تن نشاید خاک ره جز سر نزیبد گوی او

    صد بار بر زانو نهم سر بی‌رخش هر ساعتی

    نادیده خود را در جهان یک بار همزانوی او

    از سایه سر گردان ترم، بی‌آفتاب عارضش

    تا سایه‌ای بینی ز من، مشنو که آیم: سوی او

    در وصل او مشکل رسم، تا زان من دانی مرا

    چون از من من بگذرم، آنجا بماند اوی او

    فردا که از خاک لحد سر بر کنند این رفتگان

    ما را ز خاک انگیختن نتواند، الا بوی او

    زان دوست دل برداشتن،صورت مبند، ای اوحدی

    اکنون که ما را صرف شد عمری به گفت و گوی او

    چون بر توان گشت از رخش؟ و آنگاه خود ناساخته

    بالین ز سنگ آستان،بستر ز خاک کوی او

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha