اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۵۹: ای عید، بنمودی به من دی صورت ابروی او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای عید، بنمودی به من دی صورت ابروی او امروز قربان می شوم، گر می نمایی روی او عید من آن رخسار بس، تا درتنم باشد نفس چندان که دارم دسترس باشم به جست و جوی او بر عید گاه ار بگذرد، چوگان به دست، از لاله رخ جز تن نشاید خاک ره جز سر نزیبد گوی او صد بار بر زانو نهم سر بی رخش هر ساعتی نادیده خود را در جهان یک بار همزانوی او از سایه سر گردان ترم، بی آفتاب عارضش تا سایه ای بینی ز من، مشنو که آیم: سوی او در وصل او مشکل رسم، تا زان من دانی مرا چون از من من بگذرم، آنجا بماند اوی او فردا که از خاک لحد سر بر کنند این رفتگان ما را ز خاک انگیختن نتواند، الا بوی او زان دوست دل برداشتن،صورت مبند، ای اوحدی اکنون که ما را صرف شد عمری به گفت و گوی او چون بر توان گشت از رخش؟ و آنگاه خود ناساخته بالین ز سنگ آستان،بستر ز خاک کوی او اوحدی مراغه ای