اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۰۷: این دلبران که میکشدم چشم مستشان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این دلبران که می کشدم چشم مستشان کس را خبر نشد که، چه دیدم ز دستشان؟ بر ما در بلا و غم و غصه بر گشاد آن کس که نقش زلف و لب و چهره بستشان در خون کنند چون بنماییم حال دل گویند نیستمان خبر از حال و هستشان اندر شکست خاطر ما سعی می نمود یاری که چین زلف سیه می شکستشان تا دانهای خال نهادند گرد لب دیگر ز دام زلف شکاری نرستشان آنها که تن به مهر سپارند و دل به عشق زینها مگر به مرگ بود باز رستشان پنجاه گونه بر دل ریشم جراحتست زان تیرها که بر جگر آمد ز شستشان بر مهر و دوستی ننهند این گروه دل گویی چه دشمنیست که در دل نشستشان؟ بر پایشان نهم ز وفا بوسه بعد ازین زیرا که روی گفتم و خاطر بخستشان اینان بدین بلندی قد و جلال قدر کی باشد التفات بدین خاک پستشان؟ ما را ازین بتان مکن، ای اوحدی، جدا کایمان نیاورد به کسی بت پرستشان اوحدی مراغه ای