کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    معراج ما به روح و روان بود صبح دم

    دیدار ما به دیدهٔ جان بود صبح دم

    آن دلفروز پرده برانداخت همچو روز

    از چشم غیر اگرچه نهان بود صبح دم

    چون فکرتم ز انفس و آفاق در گذشت

    پرواز من برون ز جهان بود صبح‌دم

    با جبرئیل عقل روانم، که شاد باد،

    از رفرف دماغ روان بود صبح دم

    جایی رسید فکرم و بگذشت، کندرو

    روح‌القدس کشیده عنان بود صبح دم

    طاوس جانم از هوس منتهای وصل

    بر شاخ سدره جلوه کنان بود صبح دم

    دریافتم ز قرب مکانی و منزلی

    کان جانه منزل و نه مکان بود صبح دم

    اندیشها که وهم هراسنده کرده بود

    با شوق گفتنم نه چنان بود صبح‌دم

    و آن سودها که نفس هوس پیشه جمع داشت

    در کوی عشق جمله زیان بود صبح دم

    او خود ثنای خود به خودی گفت: کاوحدی

    از وصف حال کند زبان بود صبح‌دم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha