کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شد زنده جان من به می، زان یاد بسیارش کنم

    انگور اگر منت نهد، من زنده بر دارش کنم

    من مستم از جای دگر، افتاده در دامی دگر

    هر کس که آید سوی من، چون خود گرفتارش کنم

    جان نیک ناهموار شد، تا با سر و تن یار شد

    بر می‌زنم آبی ز می، باشد که هموارش کنم

    سجاده گر مانع شود، حالیش بفروشم به می

    تسبیح اگر زحمت دهد، در حال زنارش کنم

    دیریست تا در خواب شد بخت من آشفته دل

    من هم خروشی می‌زنم، باشد که بیدارش کنم

    دل در غمش بیمار شد وانگه من از دل بی‌خبر

    اکنون که با خویش آمدم زان شد که بیمارش کنم

    در شمع رویش جان من، گم گشت و میگوید که؟ نه

    کو زان دهن پروانه‌ای؟ تامن پدیدارش کنم

    گر سر ز خاک پای او گردن بپیچد یک زمان

    نالایقست ار بعد ازین بر دوش خود بارش کنم

    گویند: وصف عشق او، تا چند گویی؟ اوحدی

    پیوسته گویم، اوحدی، تا نیک بر کارش کنم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha